Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-25@00:33:51 GMT

برق‌بازی سلطان صاحبقران!

تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۹۰۶۰۳

برق‌بازی سلطان صاحبقران!

 «تاج‌السلطنه» یکی از دختران ناصرالدین‌شاه قاجار است که به سبک پدر، خاطره هم نوشته برای آیندگان. یکی از این خاطرات به برق‌بازی اختصاص دارد که تاج‌السلطنه خودش اول تا آخر آن را شرح داده است.

به گزارش دنیای اقتصاد، بازی با کلید برق را خیلی‌ها انجام داده‌اند برای خنده و شوخی. ولی برق‌بازی اختراعی ناصرالدین‌شاه وضع دیگری داشت و به‌روایت دخترش چنین بود: «یکی از بازی‌هایی که من خیلی دوست داشتم و مایل بودم در تمام شب‌ها که این بازی دایر است حضور داشته باشم بازی‌ای بود که پدرم اختراع کرد و اسم آن بازی را چراغ خاموش‌کنی گذاشته بودند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چراغ گاز در اندرون صد عددی بود لیکن چراغ الکتریک تازه اختراع شده بود و تمام عمارات سلطنتی را چراغ الکتریک کشیده بودند. محل این بازی تالار ابیض بود و به واسطه وسعت مکان، آن نقطه را پدرم برای این کار انتخاب کرده بودند.

در شبی که این بازی شروع می‌شد از عصر به خانم‌ها خبر می‌دادند که امشب چراغ خاموش‌کنی است. زن‌های محترم و خانم‌های بزرگ اغلب حاضر نمی‌شدند؛ چون برای خود یک وهن عظیمی می‌دانستند. لیکن سایرین حاضر و با کمال بشاشت این بازی را شروع می‌کردند.

این بازی که آن‌قدر اهمیت داشت و همه دوست می‌داشتند بازی کودکانه‌ای بود در ظاهر، در باطن پدر من مقصود عظیمی از این بازی داشت: اولا می‌خواست از داخل حرمسرا، کاملا مستحضر و مسبوق باشد دیگر اینکه می‌خواست بداند کدام خانم‌ها با هم دشمن و کدام دوست هستند و این بهترین وسایل برای فهم این کار بود. در اوایل که ابدا این خانم‌ها مطلب را نفهمیدند سهل بو، در اواخر هم نفهمیدند مقصود چه بود. فقط با یک سطحی تماشا کرده، این را هم یک مثل اشتغالی خیالی تصور می‌کردند.

این بازی عبارت بود از خاموش کردن چراغ. در تاریکی که حکم قطعی در آزادی را داشت، می‌توانستند همدیگر را ببوسند، کتک بزنند، گاز بگیرند، کور کنند، سر بشکنند، دست بشکنند، مختار بودند و تمام این خانم‌ها در اول شروع بازی در میان تالار می‌نشستند.

پدرم روی صندلی پهلوی دکمه چراغ می‌نشست همین‌طور که این‌ها مشغول صحبت بودند چراغ را خاموش می‌کرد. یک مرتبه هرج و مرج غریبی ظاهر، صدا‌های فریاد استغاثه و فحش و ناسزا بلند، فغان برپا؛ هر کسی مشغول کاری. اگر بااخلاق بود فورا به گوشه‌ای خزیده خود را در زیر نیمکت یا میز یا صندلی مخفی کرده جانی به سلامت می‌برد. اگر وحشی بود کتک می‌زد و کتک می‌خورد... پس در همین بین‌ها که صدای هیاهو شیون می‌کرد و تاریکی مطلق بر عظمت آن‌ها می‌افزود و یک محضر غریبی به حاضرین می‌نمود، مثل یکی از زاویه‌های جهنم که انسان منتظر هزاران خطر است، ناگهان چراغ روشن و هر کسی به هر حالتی بود، دیده می‌شد؛ اغلب لباس‌ها پاره‌پاره، گونه‌ها و صورت‌ها خون‌آلود... صورت‌ها موحش، مو‌ها پریشان، چشم‌ها سرخ و غضبناک...

تعجب در این ا‌ست به محض روشن‌شدن چراغ، تمام مشغول خنده شده، دوباره این کار شروع می‌شد و پس از اینکه تقریبا دو ساعت این بازی امتداد داشت، بالاخره مجروحان مورد الطاف و اشخاصی که لباس‌هاشان پاره و بی‌مصرف شده بود به اعطای پول سرافراز؛ مجلس ختم.»

منبع: فرارو

کلیدواژه: ناصرالدین شاه قاجار برق بازی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۹۰۶۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بدرود ؛ محمد نوری

تعداد بازدید : 0 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 کیفیت 284

با یاد روز آشنایی همراه اندوه نگاهت
رفتم که دیگر برنگردم دیگر نمی مانم به راهت
من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر بر نگردم
من شعله‌ای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم
رفتم دگر بدرود بدرود پایان گرفت افسانه ما
چون قایقی در دست طوفان ما عشقمان گم شد به دریا
رفتم دگر بدرود بدرود از من چه دیدی من چه کردم
از من گذشتی بی تو من هم رفتم که دیگر بر نگردم
اکنون چو پاییز نگاهت غمگینم و تنها و خسته
کی می توان برگشت افسوس پشت سرم پلها شکسته
یاد تو همچون سایه با من هر جا که رفتم همسفر بود
تو بی من و یاد تو با من عشق تو دیگر بی ثمر بود
من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر بر نگردم
من شعله‌ای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم
یاد تو همچون سایه با من هر جا که رفتم همسفر بود
تو بی من و یاد تو با من عشق تو دیگر بی ثمر بود
من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر بر نگردم
من شعله‌ای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم

بازدید 3 بدرود قطعه‌ای از محمد نوری است. اجرای زنده این قطعه را می‌بینید و می‌شنوید.

دیگر خبرها

  • داستان یک راننده نگون‌بخت؛ مستعدِ بدشانس یا سلطان فاجعه‌؟
  • سلطان سلجوقی چگونه در طرشت زمین‌گیر شد؟ | طغرل در تپه سیف ناکام ماند
  • بدرود ؛ محمد نوری
  • مجموعه ساعت های 6.5 میلیون دلاری سلطان برونئی (عکس)
  • (تصاویر) ضیافت شام رئیس امارات به افتخار سلطان عمان
  • شکست مطلق؛ در خصوص ستاره خاموش،‌حق با نکونام بود!
  • خاموشی یکساله چراغ های کمربندی جنوب شیراز
  • خاموشی چراغ های کمربندی جنوب شیراز مشکل ساز شد
  • آقای صداوسیما، خودِ مجید واشقانی از این چیزی که نوشتید، خنده‌اش می‌گیرد!
  • فعالیت خاموش ۵ شرکت بین‌المللی حمل‌ و نقل در مازندران